بنیتابنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

بنیتا دختر بی همتای من

ای در طنین نبض تو اهنگ قلب من

1392/3/2 0:34
نویسنده : اکی
272 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم بنیتای عزیزم الان که دارم برات مینویسم بیشتر از 5 ماه هست که توی دل مامانی جاگرفتی ومن برای دیدن روی ماه دختر گلم لحظه شماری میکنم هرچند مامانی به لحظه شماری کردن عادت کرده 5سال برای اومدنت لحظه شماری کردم دردها رو بجون خریدم سختیها رو از سرگذروندم از هیچ کاری برای داشتن تو دریغ نکردم با هر ضربه ای که با دستها وپاهای کوچولوت به شکم مامان میزنی سراسر وجودم رو غرق شادی میکنی و من برای دیدن تو دلتنگ تر و تشنه تر میشم 

بذار قصه ام رو برات تعریف کنم تا وقتی بزرگ شدی وخوندی بدونی مامان وبابا برای داشتن تواز هرچی توی توانشون بود دریغ نکردن و برای هرچه خوشبخت تر بودن تو تا زمانی که زنده هستم وتا زمانی که نفسی در وجودم هست دریغ نمیکنم عزیز دلم

مامانی جونم برات بگه من دختر عزیز کرده یکی یه دونه یه خانواده 5 نفره شهریور سال 1386 زمانی که 28 ساله بودم که با بابات اشنا شدم بابای خیلی زود اومد خواستگاری اون موقع بابات 30 سالش بود ما 9اذرماه سال 86 عقد کردیم وچند ماه بعدش بعد از فراهم شدن مقدمات زندگی مشترک 18 مرداد 1387 ازدواج کردیم وزندگی مستقل خودمون رو شروع کردیم از همون اوایل ازدواج دوست داشتیم نی نی داشته باشیم که بعد ازمدتی که نتیجه نگرفتیم ومراجعه به دکتر متوجه شدیم که دراین راه برامون مشکلاتی وجودداره ونمیتونیم راحت مامان وبابا بشیم راه طولانی درمان از اینجا شروع شد تیر ماه 1388که طی این راه من وبابات چندین بار تن به عمل جراحی واتاق عمل سپردیم هربار بی نتیجه تر ازقبل تااینکه بالاخره بعد از حدود 4 سال خداوند عنایت کرد ووجود نازنین تو عزیز دلم رو توی دل مامانی گذاشت الان بیش از 5 ماهه مهمون دل مامانی هستی وقرار بامید خدا اواخر شهریور 92 بیای و زندگی من رو نوربارون کنی عزیزممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)