خاطرات 4 ماهگی دختر گلمممممممممم
بنیتای عزیزم مامان گلی دخی خوشگلی ببخشید که نتونستم چند وقت بیام وبلاگت رو updateکنم اخه این چند وقت خیلی سرم شلوغ بود بیشتر وقتم رو برای تو دختر گلم میذارم الان که دارم این مطالب رو مینویسم دختر قشنگم مثل فرشته ها خوابیدی میپرستمت دختر قشنگممممممممم
روز 21 دی ماه رفتیم پیش دکتر خاچاطوریان هم برای ویزیت و هم واکسن چهارماهگی چکاپ که خوب بود واکسن رو هم اقای دکتر برات زدن وتو دختر خانوم من فقط یه کم گریه کردی وزود زود اروم شدی
روز 23 دیماه توی 4 ماه و2 روزگی غلت زدی برای اولین بار حالا هم دیگه یاد گرفتی غلت بزنی یه جا بند نمیشی روی شکم میفتی وسعی میکنی سر بخوری بری جلو ایشاله بزودی میری هنوز برات زوده دختر گلممممممممممممم
3 بهمن رفتیم تولد لنیای خوشگل عزیز دختر خاله ساناز یه دختر خوشگل وملوس وجیگر مثل خودت عین فرشته ها ایشاله خدا برای پدرومادرش حفظش کنه تو هم بهت خوش گذشت به همه میخندیدی ومثل فضولها همه جا رو بررسی میکردی دختر جیگر من
راستی دیروزم یه کار خطرناک کردی با وجود اینکه همیشه ناخنهات رو کوتاه کوتاه میکنم دیشب موقع خواب با ناخنت داخل گوشت رو زخم کرده بودی وخون اومده بود ولی خودت عین خیالت نبود از دستت که خونی بود فهمیدم یه بلایی سرخودت اوردی دختر گلم مواظب خودت باش مامانی دختر شیطون بلای من